یکی از پیچیده ترین وظریفترین وغامض ترین و دشوارترین و از جهتی هم شیرین ترین مباحث حقوق مدنی در محدوده شروط ضمن عقد قرار دارد که هر روزحقوقدانان ، قضات ، وکلا و اشخاص بسیاری درپرونده های قضایی با آن دست به گریبانند والبته بسیاری از موضوعات این مبحث مورد اختلاف فقها و حقوقدان ها هستند.
مسئله دیگری که باعث اهمیت مبحث شروط ضمن عقد می شود، محدوده اثر گذاری آن است.
در قانون مدنی ۱۵ ماده یعنی ازماده ۲۳۲ تا ۲۴۶ به مبحث شروط اختصاص داده شده است، اما نباید پنداشت که این بحث محدود به همین ۱۵ماده است بلکه پهنه و وسعتِ مبحث شروط ضمن عقد به پهنای قانون مدنی است.
اگر بخواهیم در مقام تمثیل برآییم باید گفت شروط ضمن عقد همچون درختی است که تنه آن احتمالا فضایی به اندازه نیم متر مربع را اشغال کرده است اما ریشه های آن تا دور ترین نقطه های قانون هم دویده و با موضوعات بسیاری گره خورده اند.
از موانع طبیعی و غیر طبیعی بسیاری عبور کرده اند وبا آنها پیوند خورده اند. حتی احتمالا ممکن است پا را فراتر گذاشته و به فضای خانه مجاور نیز رفته باشند.
به عنوان مثال در بحث اجاره وبیع و سایر عقود(جعاله،شرکت،رهن،ضمان،…) وهمچنین در فصل های دیگر قانون مانند ارث و وصیت و حقوق خانواده وشروط ضمن عقد ازدواج و… تماماً با موضوع شروط ضمن عقد سروکار داریم.
به طور خلاصه می توان گفت درکمتر موضوع حقوقی است که ما وارد شویم و با شرط ضمن عقد مواجه نشویم.
حتی در موضوعاتی که به عنوان یک case حقوقی به وکیل ارجاع میشود شرط ضمن عقد اگر درآن جنبه محوری نداشته باشد لااقل بسیار مهم وتعیین کننده است.
اصولاً درمعاملات همین که میزان مبلغ معامله افزایش می یابد ،آرام آرام طرفین احساس می کنند که باید در ضمن عقد خود شروطی هم بگنجانند.
یعنی تا وقتی که موضوع معامله ازنظرقیمت ،ارزش بالائی ندارد طرفین، معامله خود را بدون هرنوع شرط یا قیدی منعقد می کنند. مثلا خیلی بعید است که کسی در هنگام خرید روزانه از فروشگاه یا سوپر مارکت محل ، شروطی هم قید کند.
اما همین فرد در هنگام خرید یک دستگاه تلویزیون معمولا سعی می کند از فروشنده بابت گارانتی کالای خود تضمینی دریافت کند. گارانتی را می توان یک نوع شرط ضمن عقد دانست که فروشنده پذیرفته است اگر کالا به دلایلی دچار عیب یا نقص شد کالا را تعویض یا تعمیر کند. حالا فرض کنید همین شخص قرار است خانه ای بخرد. در مبایعه نامه ای که در دفتر املاک منعقد میشود شروط بسیاری به صورت پیش فرض وجود دارد که طرفین باآگاهی از آنها اقدام به معامله میکنند. کمتر اتفاق می افتد که کسی خانه ای را بدون هیچ قید یا شرطی خریداری کند.
نکته دیگر که باید بر آن تاکید کرد این است که هیچ حقوقدانی نمی تواند خودش را مستغنی وبی نیاز ازمرور ویادآوری وبازخوانی این مبحث بداند.
به قول معروف «العلمُ حرفٌ والتَکرارالفٌ» همین تمرین وتکرارهاست که باعث حدّت ذهن یک شخص حقوقی میشود وآرام آرام برای او یک شم حقوقی به ارمغان می آورد وباعث میشود درمواجهه با موضوعات بدیع ونو، تصمیمات دقیق تر و استوار تری اتخاذ کند.
درمورد مبحث شروط ضمن عقد تا آنجایی که بنده تحقیق کردم ظاهراً غیر از قانون مدنی ما درهیچ یک از مکاتب وسیستم های حقوقی دنیا شروط ضمن عقد به عنوان یک مبحث مجزا ومستقل مورد مطالعه قرارنگرفته ، بلکه درهرمورد و بنا به اقتضای هرموضوعی ازشروط هم صحبت هایی شده است.
این مطلب را بایدازامتیازات قانون مدنی ما دانست که البته ناشی ازپیشینه تاریخی آن یعنی فقه وباریک اندیشی های فقیهان امامیه درطول نزدیک به هزار سال ناشی شده است.
حقوقدانان وشارحین قانون مدنی هم در طول یکصد سال گذشته به تَبَع فقه امامیه ،مباحث مفصلی را به این موضوع اختصاص داده ند.
شرط چیست؟
معمولا استادان حقوق درابتدای بحث شروط ضمن عقد مفهوم شرط را بررسی میکنند وشرط را درعلوم مختلف ازجمله این که شرط دراصول فقه چند نوع است وچه معانی دارد؟ شرط درمنطق چه معنائی دارد؟ شرط درعلم لغت به چه چیزی میگویند؟ شرط درنظر علمای نحو وادبا دارای چه معنائی است را بحث میکنند.
دانستن مفهوم شرط درعلوم مختلف خوب است امادربحث ما ضرورتی ندارد اما چیزی که برای ما دانستن آن لازم است.معنای شرط درفقه وقانون مدنی است.
یعنی ما تا معنای شرط درعلم فقه وقانون مدنی را ندانیم طبیعتاً نمی توانیم درباره احکام آن صحبت کنیم .
البته شرط از نظر فقها وحقوقدانان یک تعریف واحد و مشترک ندارد وتقریبا هر فقیهی برای شرط تعریفی ارائه کرده وهمچنین علمای علم حقوق.
شرط درقانون مدنی چگونه است؟
در قانون مدنی شرط به دو شکل به کار رفته است.
- شرایط اساسی صحت معاملات. (مثلاً درقبض اعم از عمری ،قبض شرط صحت است.)
- شرط به معنای توافق.
معنای اول مورد نظرما نیست وهمه کسانی هم که شرط را تعریف کرده اند مقصودشان همین معنای دوم شرط بوده است.
ما اگر اختلافات را کنار بگذاریم و بخواهیم به یک تعریف نسبتاً جامع و دقیق اکتفا کنیم باید بگوئیم:
« شرط توافقی است فرعی که درضمن عقد اصلی می شود»
در این تعریف ما عقد اصلی را یک توافق بزرگ فرض میکنیم که یک توافق کوچکتر هم دردامان آن وجود دارد ودرزیرچتر وسایه توافق بزرگتر به حیات خودش ادامه میدهد.
از نظر منطقی رابطه این دو را باید رابطه عموم وخصوص مطلق بدانیم. یعنی توافق اصلی را عام وتوافق فرعی خاص را فرض کنیم.
مرحوم امیرناصر کاتوزیان رابطه این دو را رابطه اصل وفرع یا رابطه تابع ومتبوع نامیده است.
یعنی شرط همیشه طفیلی ودنباله رو عقد اصلی است ودرواقع چشمش به چشم عقد اصلی دوخته شده واز خودش اراده ای ندارد.
این تابع بودن دو حالت است. در حالت اولِ شرطِ ضمنِ عقد، حالت تبعی وفرعی بودن جزء ذات آن محسوب می شود.
یعنی این که شرط اصولا درخارج از حریم عقد اصلی قادر به ادامه حیات نیست وبه هیچ وجه نمی توان هویت مستقلی برای او متصور بود.
شخصیت این نوع از شروط درست شبیه حالت جنینی است که فقط دربطن مادر خود قدرت زیست دارد ودرخارج از رحم، محکوم به فنا ومرگ است.
به عنوان مثال شرط صفت ازاین نوع شروط محسوب میشود. به عنوان مثال تصور کنید درمعامله یک گلدان چینی شرط میشود که رنگ آن گلدان سفید باشد. ملاحظه می کنید که سفیدی که یک شرط صفت وازنوع وصف است چنان چسبیده ومتصل به گلدان چینی است که درخارج ازاین عقد هویتی ندارد. یا فرض کنیم در معامله شرط شده که قالی بافت کرمان باشد. بافت کرمان بودن که یک وصف است درخارج از عقد ما معنایی ندارد.
اما بعضی از شروط برحسب ذات خودشان مستقل محسوب میشوند ومی توانند کاملا مستقل و آزادنه به حیات حقوقی خودشان ادامه بدهند و نیازی ندارند برای ادامه حیات خودشان به موجودی دیگر ضمیمیه شوند وازحیات او کسب حیات کنند.