عام و خاص

عام و خاص

عام و خاص

توضیحی کوتاه:

این نوشته به مرور زمان کامل تر خواهد شد. تغییر قانون، صدور نظریات مشورتی و آرای وحدت رویه و … می توانند در آینده مکمّل و متمّم این نوشته باشند.

عام لفظی است که شامل همه افراد می شود ولی خاص لفظی است که شامل بعضی از افراد می گردد. معمولا عام با الفاظی مانند: همه، هر،هیچ، تمام، کلیه، جمیع و… همراه است، چنان که در ماده ۵ قانون مدنی آمده است:

«کلیه سکنه ایران اعم از اتباع داخله و خارجه مطیع قوانین ایران خواهند بود مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد.»

همچنین در ماده ۳۰ قانون مدنی می خوانیم:

«هر مالکی نسبت به مایملک خود حق همه گونه تصرف و انتفاع دارد مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد»

ولی گاهی اوقات عموم عام را به کمک عقل استنباط می کنیم نه از طریق لفظ، چنانکه در ماده ۱۳۲ قانون مدنی مقرر شده است:

«کسی نمی تواند در ملک خود تصرفی کند که مستلزم تضرر همسایه شود …»

ملاحظه می گردد در این ماده هیچ یک از الفاظ عام که در بالا به آنها اشاره شد وجود ندارد ولی عقل می گوید که مراد از (کسی) در این ماده هیچ کس است.

مثال حقوقی خاص ماده ۵۹۴ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«هرگاه قنات مشترک یا امثال آن خرابی پیداکرده و محتاج به تنقیه و تعمیر شود ویک یا چند نفر از شرکاء بر ضرر شرکای دیگر از شرکت در تنقیه امتناع نمایند…»

این ماده خاص بوده و تنها شامل یک یا چند تن از شرکاء می باشد نه شامل تمام آنها.

باید توجه داشت آنچه ابتدائاً عام یاخاص می باشد موضوع است، و حکم به تبع موضوع عام ویا خاص می گردد.

اقسام عام

عام از لحاظ نحوه تعلق حکم به موضوع بر سه قسم به شرح ذیل است:

  1. عام افرادی یا شمولی یا استغراقی یا استیعابی

عام افرادی عامی است که در آن به تعداد افراد موضوع، حکم وجود دارد در نتیجه به تعداد افراد موضوع اطاعت از حکم (امتثال) امکان داشته و نیز به تعداد افراد موضوع نافرمانی از حکم (عصیان) امکان دارد. برای مثال هر گاه گفته شود «اکرم العلماء » یعنی به همه دانشمندان احترام بگذارید هرگاه صد دانشمند داشته باشیم در واقع صد حکم وجوب از این جمله بر می آید و هرگاه به تمام این صد نفر احترام کنیم صدامتثال وجود دارد و هرگاه به همه آنها توهین نماییم صد عصیان تحقق پیدا می کند. بنابراین عام افرادی به تعداد افراد موضوع، حکم و به تعداد افراد موضوع، امتثال و به تعداد افراد موضوع، عصیان امکان دارد.

باید توجه داشت اکثر عام های موجود در قانون از نوع عام افرادی هستند چنانکه مواد ۵ ،۲۰ ،۳۰ و ۴۴۵  قانون مدنی عام افرادی هستند.

نکته دیگر آن که در عام افرادی آن چه همواره وجود دارد تعداد حکم برابر با تعداد افراد موضوع است. به بیان دیگر در عام افرادی همواره به تعداد افراد موضوع، حکم وجود دارد. حال اگر این حکم از نوع تکلیفی الزامی (وجوب یا حرمت) باشد آن گاه به تعداد افراد موضوع، امتثال و به تعداد افراد موضوع، عصیان قابل تصور است ولی هرگاه این حکم تکلیفی الزامی نباشد تنها می توان گفت به تعداد افراد موضوع حکم وجود دارد. برای مثال در ماده ۵ قانون مدنی چون جمله خبری در مقام انشاء بوده و مفید الزام است می توان گفت به تعداد افراد موضوع، حکم و به تعداد افراد موضوع، اطاعت و به تعداد افراد موضوع، نافرمانی امکان دارد ولی در ماده ۲۰ قانون مدنی که مطابق آن کلیه دیون در حکم منقول هستند بحث امتثال و عصیان منتفی است.

  1. عام مجموعی

عام مجموعی عبارت از این است که حکم برای تمام افراد موضوع (من حیث  المجموع) وجود دارد. بنابراین برخلاف عام افرادی که در آن به تعداد افراد موضوع حکم وجود دارد در عام مجموعی تنها یک حکم موجود است. حال اگر این حکم الزامی باشد (چنان که در عام افرادی شرح آن گذشت ) تنها یک امتثال امکان دارد، ولی به تعداد افراد موضوع عصیان امکان پذیر است.

بهترین مثال برای عام مجموعی تیم فوتبال است که هر چند از یازده نفر تشکیل می شود ولی همه آنها در یک تیم خلاصه می گردد. هر گاه مربی فوتبال وارد زمین شود و بگوید تیم داخل زمین شود چون این حکم الزامی است تنها یک اطاعت در آن امکان پذیر است. اطاعت هنگامی صورت می پذیرد که تمام یازده نفر در زمین حاضر شوند ولی به تعداد افراد موضوع، عصیان امکان دارد. بدین معنی که هرگاه دروازه بان وارد زمین نشود مرتکب عصیان شده و هرگاه بازیکنان دیگر نیز از حضور در زمین امتناع کنند به تعداد آنها عصیان محقق گشته است.

مثال دیگر عام مجموعی قرارداد صلحی است که میان دو کشور منعقد می شود و مطابق آن باید همه اسیران آزاد شوند. در این صورت این قرارداد هنگامی اجرا شده تلقی می گردد.که تمام اسیران آزاد شوند و اگر یکی از  آنها نیز آزاد نشود صلح محقق نمی گردد و عصیان واقع شده است.

مثال حقوقی عام مجموعی ماده ۱۰۲۴ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«اگر اشخاص متعدد دریک حادثه تلف شوند فرض بر این می شود که همه آنها در آنِ واحد مرده اند…»

این ماده به دلیل این که حکم الزامی نیست فاقد اطاعت و عصیان بوده و تنها نشان می دهد که یک حکم برای تمام افراد موضوع وجود دارد. مثال دیگر ماده ۵۹۱ قانون مدنی است که مقرر می داد.

«هرگاه تمام شرکاء به تقسیم مال مشترک راضی باشند تقسیم به نحوی که شرکاء تراضی نمایند به عمل می آید…»

 

  1. عام بدلی

در عام بدلی همانند عام مجموعی تنها یک حکم وجود دارد ولی این حکم برای یکی از افراد موضوع به طور (لاعلی التّعیین) و یا (علی البدل) وضع شده است. بدین معنی که هر یک از افراد موضوع می توانند مشمول حکم واقع شوند. حال اگر این حکم الزامی باشد به تعداد افراد موضوع امتثال امکان دارد ولی تنها یک عصیان قابل تحقق است .چنانکه هرگاه در کلاس درسی ده دانشجو وجود داشته باشد و استاد خطاب به آنها بگوید یکی از دانشجویان به این پرسش پاسخ دهد. در اینجا تنها یک حکم وجوب وجود دارد و این حکم برای یکی از آن ده دانشجو مقرر شده است. حال هر یک از آنها که به پرسش مزبور پاسخ دهد حکم را اطاعت کرده و عصیان هنگامی محقق می گردد که هیچ یک از آنها به پرسش استاد پاسخ نگوید.

مثال دیگر عام بدلی این است هرگاه ده کتاب بر روی میز وجود داشته باشد و از شخصی بخواهیم یکی از آنها را به ما بدهد این عام بدلی است زیرا اگر آن شخص هر یک از کتابهای مزبور را به ما بدهد از امر اطاعت کرده و عصیان هنگامی تحقق پیدا می کند که هیچ یک از کتاب های مزبور را به ما ندهد.

با دقت در این دو مثال ملاحظه می گردد که در عام بدلی اگر حکم وجوب باشد یا به بحث واجب کفایی ارتباط دارد (مثال اول) و یا به بحث واجب تخییری (مثال دوم).

مثال حقوقی عام بدلی ماده ۳۱۷ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«مالک می تواند عین و در صورت تلف شدن عین مثل یا قیمت تمام یا قسمتی از مال مغصوب را از غاصب  اولی یا از هر یک از غاصبین بعدی که بخواهد مطالبه کند»

در این ماده یک حکم وجوب وجود دارد و آن دادن عین مال یا بدل ازسوی یکی از غاصبان است. حال اگر هر یک از آنها عین مال یا بدل آن را به مالک بدهد از حکم اطاعت شده و عصیان هنگامی محقق می گردد که همه آنها از دادن مال یا بدل به مالک امتناع نمایند . این مثال عام بدلی از نوع واجب کفایی است که به شخص تعلق می گیرد.

مثال دیگر عام بدلی در بیع کلی در معین است؛ بدین معنی که هرگاه شخصی یکی از دو گونی برنج صدکیلوگرمی موجود در انبار را به دیگری بفروشد برعهده بایع است که یکی از آنها را به مشتری تسلیم نماید که با تسلیم هر یک امر اطاعت شده و عصیان زمانی تحقق می پذیرد که بایع از تسلیم امتناع ورزد؛ این مثال عام بدلی از نوع واجب تخییری است که به موضوع تعلق می گیرد.

خلاصه آنکه در عام افرادی به تعداد افراد موضوع، حکم وجود دارد ولی در عام مجموعی و عام بدلی تنها یک حکم موجود است. حال اگر این حکم از نوع الزامی باشد در عام افرادی به تعداد افراد موضوع، امتثال و عصیان امکان دارد. در عام مجموعی تنها یک امتثال ممکن بوده و به تعداد افراد موضوع عصیان امکان دارد و در عام بدلی بر عکس به تعداد افراد موضوع، امتثال امکان داشته ولی تنها یک عصیان امکان  پذیر است.

مُخَصِّص

مخصص عبارت است از دلیل خاصی که بعضی از افراد عام را از حکم عام خارج می نماید. باید دانست که مخصص همواره خاص است ولی هر خاصی مخصص نیست. به دیگر سخن رابطه دلیل خاص و مخصص، عموم و خصوص مطلق است.

مثالِ دلیلِ خاصی که مخصص نیز می باشد مواد ۴۴۶ و ۴۴۷ قانون مدنی است. توضیح آنکه ماده ۴۴۵ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«هریک از خیارات بعد از فوت منتقل به وراث میشود.»

عام بوده و مواد ۴۴۶ و۴۴۷ قانون مدنی که به ترتیب مقرر می دارند:

«خیار شرط ممکن است به قید مباشرت و اختصاص به شخص مشروطهٌ له قرار داده شود دراین صورت منتقل به وراث نخواهد شد.»

و

 «هرگاه شرط خیار برای شخصی غیر از متعاملین شده باشد منتقل به ورثه نخواهد شد»

هر یک دلیل خاصی است که مخصّص ماده ۴۴۵  قانون مدنی است.

مثال دلیل خاصی که مخصص نیست مواد ۵۹۲ و ۵۹۴ قانون مدنی است که به ترتیب مقرر می دارند:

«هرگاه تقسیم برای بعضی از شرکاء مضر و برای بعض دیگر بی ضرر باشد…»

و

 «هرگاه قنات مشترک یا امثال آن خرابی پیدا کرده و محتاج به تنقیه و تعمیر شود ویک یا چند نفر از شرکاء بر ضرر شرکای دیگر از شرکت در تنقیه یا تعمیر امتناع نمایند…»

هر چند این دو ماده مخصص هستند به لحاظ اینکه با هیچ دلیل عامی مرتبط نیستند مخصص محسوب نمی شوند.

خلاصه آنکه هرگاه دلیل خاص تعدادی از افراد موضوع دلیل عام را از حکم عام خارج نماید مخصص بوده و هرگاه دلیل خاص به تنهایی موجود بوده و ارتباطی با دلیل عام نداشته باشد تنهاخاص بوده و مخصص محسوب نمی گردد.

اقسام مخصص

مخصص بردو نوع است:

  1. مخصص لفظی
  2. مخصص غیر لفظی

الف: مخصص لفظی

در مخصص لفظی، لفظ یا الفاظی دلیل عام را تخصیص می دهند مخصص لفظی خود بر دو قسم است:

  1. مخصص متصل
  2. مخصص منفصل
  1. مخصص متصل

مخصص متصل، مخصصی است که متصل به عام بوده و آن را تخصیص می زند بدون آن که به تنهایی دارای معنا و مفهوم باشد . برای مثال هرگاه گفته شود «اَکرِمِ العُلَماء الا الفُسّاق » لفظ «الاّ الفُسّاق» که هرگز به تنهایی به کار نمی روند مخصص متصل جمله «اَکرِمِ العُلَمَاء» هستند.

مثال حقوقی مخصص متصل در ماده ۳۰ قانون مدنی بیان شده است این ماده مقرر می دارد:

«هر مالکی نسبت به مایملک خود حق همه گونه تصرف و  انتفاع دارد مگر در مواردی که قانون استنثناءکرده باشد»

عبارت «مگر در مواردی که قانون استثناء کرده باشد» مخصص عام موجود در این ماده است . باید توجه داشت هر ماده عامی که در انتهای آن مگر… باشد دارای مخصص متصل است.

مخصص متصل خود به چهار قسم به شرح ذیل تقسیم می شود:

  1. صفت
  2. شرط
  3. استثناء متصل
  4. بدل بعض از کل

 

صفت

چنانکه هرگاه گفته شود عالم عادل را احترام کنید عادل صفت علماء بوده و مانند آن است که گفته شود هیچ عالمی را احترام نکنید مگر عالمِ عادل را.

مثال حقوقی مخصص متصل از نوع صفت ماده ۱۳۱۳ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«درشاهد بلوغ، عقل، عدالت، ایمان و طهارت مولد شر ط است .»

مفهوم این ماده آن است که هیچ شرطی برای شاهد وجود ندارد مگر بلوغ، عقل، عدالت، ایمان و طهارت مولد.

شرط

چنانکه هرگاه گفته شود علماء را احترام کنید اگر عادل باشند این امر مخصص متصل شرط است و دقیقا مانند آن است که گفته شود هیچ عالمی را احترام نکنید مگر عالم عادل را .

مثال حقوقی مخصص متصل از نوع شرط ماده ۹۲۹ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«هریک از وراث طبقه سوم اگر تنها باشد تمام ارث را می برد و اگر متعدد باشند ترکه بین آنها بر طبق مواد ذیل تقسیم می شود»

مفهوم این ماده آن است که وراث طبقه سوم تمام ارث را نمی بردند مگر این که تنها باشند.

استثناء متصل

هر گاه جمله عام دارای استثناء متصل باشد به آن مخصص متصل گفته می شود چنان که در موارد ۵ و۳۰ قانون مدنی چنین ا ست.

بدل بعض از کل

منظور آن است که حکم تنها به بعضی از افراد عام تعلق می گیرد چنانکه هر گاه گفته شود تنها علماء حقوق را احترام کنید مانند آن است که بگویید هیچ عالمی را احترام نکن مگر عالم حقوق را .

مثال حقوقی مخصص متصل از نوع بدل بعض ازکل ماده ۹۵۴ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«کلیه عقود جایزه به موت احد طرفین منفسخ میشود و همچنین به سَفَه درمواردی که رشد معتبر است»

بدیهی است عقد جایز نسبت به عقد، خاص است و منظور آن  است که هیچ عقدی با فوت و حجر منحل نمی شود مگر عقد جایز.

  1. مخصص منفصل

مخصص منفصل دلیل خاصی است که مستقل از دلیل عام بوده ولی به لحاظ ارتباط با دلیل عام که قبل یا بعد از آن آمده مخصص آن بوده و تعدادی از افراد موضوع عام را از حکم خارج می نماید، چنانکه هرگاه گفته شود «اکرِمِ العُلَماء» و سپس گفته شود «لاتُکرم فُساقَ العُلماء » جمله خاص «لاتُکرِم فُساقَ العُلَمَاء » مخصص منفصل جمله عام «اَکرِمِ العُلَمَاء» می باشد.

مثال حقوق مخصص منفصل مواد ۴۴۶ قانون مدنی است که هر کدام جملمه خاص و مستقلی بوده و حکم عام ماده ۴۴۵ قانون مدنی را تخصیص می زنند. مثال دیگر مخصص منفصل ماده ۶۵۵  قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«در دوانیدن حیوانات سواری و همچنین در تیر  اندازی و شمشیر زنی گرو بندی جایز و مفاد ماده قبل در مورد آنها رعایت نمی شود»

این ماده مخصص منفصل ماده ۶۵۴ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«قمار و گرو بندی باطل و دعاوی راجعه به آن مسموع نخواهد بود»

ب. مخصص غیر لفظی

مخصص غیر لفظی دلیل خاصی است که لفظ نبوده و دلیل عام را تخصیص می زند.

توضیح آنکه در فقه چهار دلیل اجتهادی وجود دارد: (قرآن، سنت، اجماع وعقل)

قرآن و سنت دلیل لفظی بوده زیرا مرکب از الفاظ هستند ولی اجماع و عقل دلیل غیر لفظی یا دلیل لبّی یا دلیل عقلی هستند. حال اگر قرآن به وسیله خود قرآن و یا سنت تخصیص داده شود آن را مخصّص لفظی می گویند ولی هرگاه قرآن به وسیله اجماع یا عقل تخصیص داده شود به این مخصص، مخصّص غیر لفظی ویا مخصص لبّی گفته می شود.

پس ملاحظه می گردد مخصص غیر لفظی دلیل خاصی است که از جنس لفظ نبوده و دلیل عام را تخصیص می زند. به عقیده علماء مخصص غیر لفظی یا اجماع است یا عقل و یا قرائن و اوضاع و احوال.

چنان که در بالا نیز اشاره شد هرگاه اجماع و یا عقل حکم عامی را (مانند عمومات موجود درقرآن) تخصیص زنند اصطلاحا به آن مخصص غیر لفظی و یا لُبّی گفته می شود. همچنین هرگاه قراین و اوضاع و احوال دلیل عامی را تخصیص زند به آن مخصص غیر لفظی گفته می شود.

برای مثال هرگاه شخصی در وصیت نامه خود بگوید پس از مرگ من ثلث اموالم را به فقرا بدهید هرچند لفظ فقرا در این وصیت نامه عام بوده و شامل همه فقرا می باشد ولی قراین و اوضاع و احوال به خوبی نشان می دهد که این عام تنها شامل فقرای شهر موصی می گردد و در واقع این عام به وسیله قرائن و اوضاع و احوال تخصیص خورده است.

باید توجه داشت مخصّص غیر لفظی همواره منفصل بوده  و هیچ گاه متصل به عام نیست.

خلاصه آنکه مخصّص یا لفظی است و یا غیر لفظی. مُخصّص لفظی یا متصل است و یا منفصل. مخصص متصل یا صفت است یا شرط یا استثناء متصل و یا بدل بعض از کل . مخصص غیر لفظی یا اجماع است یا عقل و یا قرائن و اوضاع و احوال که همگی منفصل هستند.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید
این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

اطلاعات تماس

  • آدرس دفتر اراک: بلوار شهید جهان پناه، ساختمان آسا، طبقه ۱۱
  • تلفن: ۰۹۳۰۵۵۱۳۱۴۷
  • پست الکترونیک: ahmadbanijamali.lawyer@gmail.com

مکان نما

رفتن به نوار ابزار