خانه مقالات تخصصی اصول فقه مفهوم و منطوق در اصول فقه

مفهوم و منطوق در اصول فقه

مفهوم و منطوق در اصول فقه
مفهوم و منطوق در اصول فقه

مفهوم و منطوق در اصول فقه

توضیحی کوتاه:

این نوشته به مرور زمان کامل تر خواهد شد. تغییر قانون، صدور نظریات مشورتی و آرای وحدت رویه و … می توانند در آینده مکمّل و متمّم این نوشته باشند.

مفاهیم

مفاهیم جمع مفهوم است. واژه مفهوم در سه علم دارای سه معنای متفاوت است.

  1. در ادبیات مفهوم عبارت است از معنی، چنانکه می گویند مفهوم این لغت چیست؟ و یا مفهوم این بیت شعر چه می باشد؟ که منظور معنای لغت و معنای شعر است.
  2. در منطق، مفهوم در مقابل مصداق است و عبارت است از معنایی که در ذهن وجود دارد و مصداق آن در خارج موجود می باشد.چنانکه انسان، مفهوم و حسن که در خارج موجود است مصداق آن است.
  3. در اصول فقه، مفهوم درمقابل منطوق است که در این نوشتار به آن خواهیم پرداخت.

منطوق و مفهوم تنها در مورد جملات به کار می روند نه در مورد الفاظِ مفرد، چنانکه کتاب، عالم و بیع که لفظِ مفرد هستند، فاقد منطوق و مفهوم هستند.

منطوق، عبارت است از معنای مستقیم جمله؛ به عبارت دیگر مراد از منطوق، معنای الفاظی است که در جمله به کار رفته اند.

مفهوم عبارت است از معنای غیر مستقیم جمله؛ یعنی معنای الفاظی که در جمله به کارنرفته اند.

چنانکه ملاحظه می گردد، منطوق و مفهوم هر دو معنا هستند نه لفظ. به معنای مستقیم جمله، منطوق و به معنای غیر مستقیم جمله، مفهوم می گویند.

باید توجه داشت تمام جملات دارای منطوق هستند، زیرا اگر جمله فاقد معنای مستقیم باشد، مُهمَل بوده و از بحث ما خارج است، ولی تمام جملات دارای مفهوم نیستند. به بیان دیگر برخی از جملات علاوه بر منطوق، مفهوم نیز دارند و برخی دیگر تنها منطوق داشته و فاقد مفهوم هستند.

 برای مثال ماده ۱۰۰۳ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«هیچ کس نمی تواند بیش از یک اقامتگاه داشته باشد»

 و ماده ۲۲۳ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«هرمعامله که واقع شده باشد محمول برصحت است؛ مگر اینکه فسادآن معلوم شود»

 تنها دارای منطوق هستند و فاقد مفهوم هستند.

 ولی ماده ۲۴ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«هیچ کس نمی تواند طُرُق و شوارع عامه وکوچه هایی را که آخر آنها مسدود نیست تملّک کند»

 و ماده ۶۹۱ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«ضَمان دینی که هنوز سبب آن ایجاد نشده است، باطل است» علاوه بر منطوق دارای مفهوم نیز هستند.

پس از ذکر مطالب بالا، نوشتار حاضر را در دو مبحث، یکی منطوق و دیگری مفهوم مورد مطالعه قرار می دهیم.

مبحث اول:  منطوق

چنانکه گفته شد منطوق عبارت است از معنای مستقیم جمله. منطوق  بر دو قسم است.

  1. منطوق صریح
  2. منطوق غیر صریح

منطوق صریح عبارت است از مدلول مطابقی یا تضمنّی جمله و منطوق غیر صریح عبارت است از مدلول التزامی جمله.

 برای فهم انواع منطوق،باید ابتدا انواع دلالت لفظ بر معنا مورد بررسی قرار گیرد.

دلالت لفظ بر معنا بر سه قسم است.

  1. دلالت مُطابقی
  2. دلالت تضمّنی
  3. دلالت التزامی
  1. دلالت مُطابقی

دلالت مطابقی دلالت لفظ است بر کلّ معنا، چنانکه شخص بگوید کتاب و منظورش کل کتاب باشد. در دلالت مطابقی استعمال، همواره حقیقی است چرا که لفظ کتاب برای کل کتاب وضع شده و در واقع موضوعٌ له کتاب، کل کتاب است و قبلا گفتیم استعمال لفظ در موضوع ٌله، استعمال حقیقی است، برای مثال در صدر ماده ۸۰۳ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«بعد از قبض نیز واهب می تواند با بقای عین موهوبه از هبه رجوع کند…»

واژه هبه در معنای ایجاب، قبول و قبض، که کلّ معنا است به کار رفته و دلالت هبه بر آن معنا، دلالت مطابقی است.

  1. دلالت تضمّنی

دلالت تضمنی دلالت لفظ است بر جزء معنا؛ چنانکه قبلا گفته شد، استعمال لفظ در جزء معنا، استعمال مجازی است و علاقه آن کلّ و جزء است. برای مثال دلالت کتاب بر یک برگ از آن دلالت تضمنّی است. همچنین واژه هبه در ماده ۸۰۲ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«اگر قبل از قبض واهب یا متهب فوت کند هبه باطل می شود.»

دلالت بر جزء آن یعنی ایجاب و قبول می نماید، پس دلالت تضمّنی بوده و استعمال هبه  در این ماده مجازی است.

 

  1. دلالت التزامی

دلالت التزامی دلالت لفظ است بر خارج از معنا. به بیان دیگر دلالت لفظ است بر لازمه معنا که هرگاه این لازمه، بَیّن به معنای اخص باشد دلالت التزامی خواهد بود.

برای مثال، اگر کسی بگوید کتاب را فروختم، دلالت بر آن دارد که گوینده مالک کتاب بوده و چون این معنا خارج از موضوعٌ له جمله است، جمله به دلالت التزامی بر آن دلالت می کند.

مثال حقوقی دلالت التزامی ماده ۸۲۱ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«حق شفعه فوری است»

 این ماده دلالت بر آن دارد که اعمال حق شفعه فوری است نه خود حق شفعه. بدیهی است اعمال حق شفعه خارج از  معنای حق شفعه است. پس این دلالت التزامی بوده و در نتیجه، استعمال مجازی است.

چنانکه پیش تر گفته شد منطوق یا صریح است یا غیر صریح که ذیلاً به بررسی آنها می پردازیم.

الف: منطوق صریح

منطوق صریح یا مدلول مطابقی جمله است یا مدلول تضمّنی آن.

مثال حقوقی مدلول مطابقی ماده ۸۰۳ قانون مدنی است که مراد از هبه در آن ایجاب و قبول و قبض است. به بیان دیگر لفظ هبه در ماده ۸۰۳ قانون مدنی در موضوعٌ له خود به کار رفته که استعمال حقیقی بوده و مدلول مطابقی است. بنابر این معنای صدر این ماده منطوق صریح است. همچنین است مدلول تضمّنی جمله که منطوق صریح است. در ماده ۸۰۲ قانون مدنی مراد از هبه ایجاب و قبول است. پس دلالت این ماده برجزء معنا یا جزء موضوعٌ له، دلالت تضمّنی بوده و معنای این جمله مدلول تضمّنی و منطوق صریح است که استعمال ماده ۸۰۲ قانون مدنی استعمال مجازی است.

ب: منطوق غیرصریح

منطوق غیر صریح همان مدلول التزامی جمله است. به بیان دیگر هرگاه جمله ای دلالت بر معنایی کند که از موضعٌ له خارج بوده ولی با آن ملازمه داشته باشد به آن دلالت التزامی و به معنا منطوق غیر صریح گفته می شود. منطوق غیر صریح، مدلولی است که ناشی از سه نوع دلالت است:

  1. دلالت اقتضاء
  2. دلالت تنبیه یا ایماء
  3. دلالت اشاره
  1. دلالت اقتضاء

دلالت اقتضاء همان بحث در تقدیر گرفتن است. هر گاه در جمله ای لفظی در تقدیر گرفته شود، چون دلالت جمله بر معنایی خارج از موضوعٌ له است، به آن دلالت التزامی از نوع اقتضاء گفته می شود و معنای جمله را منطوق غیر صریح می گویند. چنانکه در ماده ۸۲۱ قانون مدنی که دلالت بر فوریت اِعمال حق شفعه دارد، منطوق غیر صریح است.

همچنین ماده ۵۷۲ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«شرکت اختیاری است یا قهری.»

 دلالت بر ارادی یا قهری بودن اسباب شرکت دارد و منطوق آن غیر صریح است.

  1. دلالت تنبیه یا ایماء

هر گاه جمله ای مُبیّن حکمی باشد که علت حکم در آن صریحا ذکر نشده ولی آن علّت از یکی از الفاظ جمله استنباط گردد، دلالت جمله بر علّت حکم دلالت التزامی از نوع تنبیه و ایماء بوده و معنای مورد نظر منطوق غیر صریح است چنانکه در ماده ۶۹۱  قانون مدنی که مقرر می دارد:

«ضمان دینی که هنوز سبب آن ایجاد نشده است، باطل است.»

هر چند علت بطلان صریحا ذکر نشده ولی واضح است که علت عدم وجود سبب دین است. همچنین در ماده ۱۴۳ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«هرکس از اراضی موات و مباحه قسمتی را به قصد تملک احیاء کند مالک آن قسمت می شود»

هر چند علت مالکیت صریحا ذکر نشده ولی واضح است که احیاء، علت مالکیت  در این ماده است.

باید توجه  داشت در دلالت تنبیه، علت حکم در جمله صریحا بیان نشده است و ما آن را استنابط می کنیم. هرگاه علت حکم در جمله به طور صریح بیان شده باشد، دلالت جمله برمعنا مطابقی بوده و معنای جمله منطوق صریح است. برای مثال در ماده ۱۹۵ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«اگر کسی در حال مستی یا بیهوشی یا درخواب معامله نماید، آن معامله به واسطه فقدان قصد، باطل است 

علت بطلان صریحا فقدان قصد ذکرشده است.

  1. دلالت اشاره

هر گاه دو جمله داشته باشیم که هریک مُبیّن حکمی باشد و از جمع آن دو جمله به حکم ثالثی پی ببریم که در هیچ یک از آن دو وجود ندارد، دلالت آن دو جمله بر حکم ثالث را دلالت التزامی از نوع اشاره گویند و معنای استنباط شده از آن دو جمله را منطوقِ غیر صریح می نامند. برای مثال خداوند در آیه ۱۸۵ سوره مبارکه بقره می فرمایند:

«شَهرُرَمضان اَلذی اُنزِل فِیهِ القُرآن ؛ ماه رمضان ماهی است که قرآن درآن فروفرستاده شده است.»

و در سوره مبارکه قدر آیه ۱ می فرمایند:

«انّا اَنزلناهُ فی لیله القدر؛ به یقین ما این (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم»

در آیه اول، تنها این حکم بیان شده که قرآن در ماه مبارک رمضان نازل شده و در آیه دوم، تنها این حکم بیان گشته که قرآن در شب قدر نازل شده است. از جمع این دو آیه به خوبی استنباط می شود که شب قدر در ماه مبارک رمضان است. مثال دیگر دلالت اشاره آن است که در آیه ای از قرآن بیان شده که مادران فرزندانشان را دو سال تمام شیر می دهند. از جمع این دو آیه استنباط می شود که حداقل مدت حمل شش ماه است. این حکم در ماده ۱۱۵۸ قانون مدنی بدین شرح بیان شده است:

«طفل متولد در زمان زوجیّت مُلحَق به شوهر است، مشروط بر اینکه  از تاریخ نزدیکی تا زمان تولد کمتر از شش ماه و بیشتر از ده ماه نگذشته باشد.»

مثال حقوقی دلالت اشاره مواد ۸۰۸ و ۸۲۱ قانون مدنی است. ماده ۸۰۸ مقرر می دارد:

«هرگاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو نفر مشترک باشد و یکی از دو شریک حصّه خود را به قصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند، شریک دیگر حق دارد قمیتی را که مشتری داده به او بدهد و حصّه مبیعه را تملک کند. این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع می گویند.»

و ماده ۸۲۱ قانون مدنی مقرر می دارد:

«حق شفعه فوری است »

چنان که ملاحظه می گردد در ماده نخست شرایط حق شفعه پیش بینی شده و در ماده دوم فوریت آن پیش بینی شده است. از جمع این دو ماده استنباط می شود که هرگاه شفیع در پرداخت ثمن تاخیر نماید، حق شفعه او ساقط می شود.این حکمی است که در هیچ یک از دو ماده مزبور به طور صریح بیان نشده است.

مبحث دوم: مفهوم

مفهوم عبارت است از معنای غیر مستقیم جمله. مفهوم ابتدائاً بر دو قسم است:

  1. مفهوم موافق
  2. مفهوم مخالف

در مفهوم موافق، حکم مفهوم اثباتاً یا نفیاً موافق با منطوق است ولی در مفهومِ مخالف، حکم مفهوم، اثباتا یا نفیا مخالف با منطوق است که ذیلاً مورد بررسی قرار می گیرند.

الف: مفهوم موافق

مفهوم موافق مفهومی است که حکم آن اثباتاً یا نفیاً، موافق با منطوق می باشد. به بیان دیگر هرگاه منطوق، مثبت باشد مفهوم موافق نیز مثبت بوده و هرگاه منطوق منفی باشد مفهوم موافق نیز منفی خواهد بود. مفهوم موافق بر دو قسم است:

  1. مفهوم موافق مساوی
  2. مفهوم موافق اولویت

 

 مفهوم موافق مساوی یا قیاس یا قیاس مساوات

در مفهوم موافق مساوی علت حکم در مفهوم شدید تر یا ضعیف تر از علت حکم در منطوق نیست و با آن مساوی است. چنانکه هر گاه از عبارت شراب حرام است این مفهوم به دست آید که آبجو نیز حرام است چون حرمت آبجو  شدید تر یا ضعیف تر از حرمت شراب نیست به آن مفهوم موافق مساوی گفته می شود.

مثال حقوقی مفهوم موافق مساوی ماده۶۹۱ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«ضمان دینی که هنوزسبب آن ایجاد نشده است باطل است.»

 هرگاه از این ماده استنباط نمائیم حواله دینی که سبب آن ایجاد نشده نیز باطل است چون بطلان حواله در این فرض شدید تر یا ضعیف تر از بطلان ضمان نیست به آن مفهوم موافق مساوی گفته می شود.

مفهوم موافق اولویت یا قیاس اولویت

در مفهوم موافقِ اولویت، علت حکم در مفهوم شدید تر از علت حکم در منطوق است، بنابر این وقتی منطوقِ ضعیف چنین حکمی دارد به طریق اولی مفهوم قوی تر نیز باید این حکم را دارا باشد. برای مثال خداوند در  آیه ۲۳ سوره مبارکه الاسراء می فرمایند:

«فَلا تَقُل َلهُمَا اُفّ؛ به آنان (پدر و مادر) اف مگو»

یعنی به آنها کوچک ترین بی احترامی نکنید، بنابر این، ضرب و جرح  پدر و مادر به طریق  اولی ممنوع است.

مثال حقوقی قیاس اولویت ماده ۱۲۴۰ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«قیم نمی تواند به سمت قیمومت از طرف مُولّی علیه، با خود معامله کند اعم از این که مال مُولّی علیه را به خود منتقل کند یا مال خود رابه او انتقال دهد»

از این ماده استنباط می شود که قیّم نمی تواند مال مُولّی علیه را به خود بفروشد، حال هبه مال از سوی مولی علیه به قیّم به طریق اولی ممنوع است. مثال دیگر قیاس اولویت ماده ۱۰۴۸ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«جمع بین دو خواهر ممنوع است اگر چه به عقد منقطع باشد»

از این ماده استنباط می شود که جمع سه خواهر به بالا به طریق اولی ممنوع است.

به عقیده علماء مفهوم موافق مساوی حجت نیست ولی مفهوم موافق اولویت حجت است.

ب: مفهوم مخالف

در مفهوم مخالف حکم مفهوم اثباتا یا نفیا مخالف با منطوق است بدین معنی که هرگاه حکم منطوق مثبت باشد حکم مفهوم منفی بوده و هرگاه حکم منطوق منفی باشد حکم مفهوم مثبت خواهد بود. مفهوم مخالف بر شش قسم است که سه قسم از آنها حجت بوده ولی سه قسم دیگر حجت نیستند. این شش قسم به شرح ذیل هستند:

  1. مفهوم شرط

مقصود از شرط در اینجا شرط به معنای ادبی آن که همان جمله شرطیه است می باشد. جمله شرطیه جمله ای است که از سه جزء تشکیل شده است:

  1. ادات شرط.
  2. فعل شرط یا مقدم.
  3. جواب شرط یا جزای شرط یا تالی.

 برای مثال هرگاه شخصی بگوید: اگر فردا باران نبارد به مسافرت خواهم رفت. این جمله، جمله شرطیه است. «اگر» ادات شرط، «فردا باران نبارد» فعل شرط، « به مسافرت خواهم رفت» جواب شرط است.

علماء معتقدند جمله شرطیه مفهوم دارد. به بیان دیگر مفهوم شرط حجت است. بدین معنی که در مثال فوق گوینده دو معنا را افاده کرده است. یکی منطوق یعنی در صورت نباریدن باران گوینده به مسافرت خواهد رفت و دوم مفهم مخالف یعنی در صورت بارش باران گوینده به مسافرت نخواهد رفت.

مثال حقوقی مفهوم شرط بند ۲ ماده ۶۳  قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«…اگر خود واقف تولیت را برای خود قرار داده باشد قبض خود  او کفایت می کند.»

بدیهی است این جمله مفهوم مخالف داشته و حجت است.

باید توجه داشت جمله شرطیه در یک صورت فاقد مفهوم است و آن صورتی است که این جمله برای تحقق موضوع باشد. در این فرض چون با فقدان فعل، شرطِ مسئله سالبه به انتفاء موضوع می گردد این جمله فاقد مفهوم خواهد بود. برای مثال هرگاه شخصی به دیگری بگوید اگر اتومبیلی خریدی من آن را بیمه خواهم کرد این جمله تنها منطوق دارد زیرا مفهوم این جمله آن است که اگر اتومبیل نخریدی من آن را بیمه نمی کنم که در حالی که بیمه کردن اساسا فرع بر خرید و وجود اتومبیبل است و در صورت عدم خرید اتومبیل بحث از بیمه کردن، سالبه به انتفاء موضوع است.

مثال حقوقی جمله شرطیه ای که مفهوم ندارد و برای تحقق موضوع است ماده ۸۷۹ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«اگر بین ورّاث غایت مفقود الاثری باشد سهم او کنار گذارده می شود تا حال او معلوم شود…»

بدیهی است هر گاه میان ورّاث غایب نباشد مسئله، سالبه به انتفاء موضوع است.

  1. مفهوم وصف

وصف در اصول معنایی گسترده تر از وصف در ادبیات دارد. در ادبیات وصف به معنای صفت است که تنها اسم را توصیف می کند، ولی در اصول وصف علاوه بر صفت، شامل قید نیز می گردد که هم صفت را توصیف می کند هم فعل و هم قید دیگری را.  بنابر این در اصول فقه وصف و قید یک معنا داشته و هر دو اعم از صفت و قید در ادبیات هستند.

وصف یا قید بر دو قسم است:

  1. وصف یا قید احترازی
  2. وصف یا قید توضیحی

الف: قید احترازی

قید احترازی قیدی است که علت حکم است. بدین معنی که اگر قید باشد حکم نیز موجود است و هرگاه قید نباشدحکم منتفی خواهد بود.

برای مثال مطابق ماده ۹۴۰ قانون مدنی :

«زوجین که زوجیّت آنها دایمی بوده و ممنوع از ارث نباشند از یکدیگر ارث می برند»

در این ماده قید زوجیّت دائمی، احترازی بوده بنابر این اگر زوجیت دائمی نباشد زوجین از یکدیگر ارث نمی برند.

با دقت در مثال فوق به خوبی برمی آید که قید احترازی دارای مفهوم است، بدین معنی که با وجود قید، حکم نیز موجود بوده و با انتفاء قید، حکم نیز منتفی می شود.

ب: قید توضیحی

قید توضیحی قیدی است که علت حکم نبوده و با انتفاء آن حکم منتفی نمی گردد. قید توضیحی برای توضیح بیشتر مطلب است و ارتباط مستقیمی با حکم ندارد. برای مثال هرگاه شخصی به دیگری بگوید این کتاب را به آن مردی بده که کلاه برسر دارد و آن شخص پس از مراجعه به آن مرد و بدون این که کتاب را بدهد به نزد آمر بازگردد و آمر از او بپرسد چرا کتاب را ندادی و مامور در پاسخ بگوید هنگامی که به نزد آن شخص رفتم کلاهش را برداشته بود و شما امر کرده بودید این کتاب را به آن شخصی بدهم که کلاه برسر دارد.

با دقت در این مثال ملاحظه می گرددکه قید کلاه بر سرداشن قید توضیحی بوده و آمر تنها می خواسته که مامور بداند کتاب را به چه شخصی بدهد نه اینکه چون آن شخص کلاه دارد کتاب را به  او بدهد و هرگاه کلاه نداشته باشد کتاب را به او ندهد.

مثال حقوقی قید توضیحی ماده ۲۰ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«کلیه دیون از قبیل قرض و ثمن مبیع و مال الاجاره عین مستاجره ازحیث صلاحیت محاکم در حکم منقول است و لو این که مبیع یا عین مستاجره از اموال غیر منقوله باشد.»

با دقت دراین ماده ملاحظه میگردد که قید «ازحیث صلاحیت محاکم» قیدتوضیحی بوده و دیون از سایرجهات نیز درحکم منقول هستند. مثال دیگر قید توضیحی ماده ۹۵۰ قانون مدنی است که مقرر میدارد:

« مثلی که در این قانون ذکر شده عبارت از مالی است که اشباه و نظایرآن نوعاً زیاد و شایع باشد»

قید «که در این قانون ذکر شده» قید توضیحی بوده و مثلی، اگر در قانون مدنی نیز ذکر نشده باشد همین معنا را خواهد داشت.

با دقت در مثال های فوق ملاحظه می گردد که قید توضیحی مفهوم ندارد بدین معنی که اگر قید منتفی گردد حکم منتفی نمی گردد.

نکته دیگر آن که قید توضیحی معمولا قید غالب است بدین معنی که چون غالباً حکم با آن قید وجود دارد قید مزبور در جمله بیان می شود ولی ممکن است حکم بدون قید نیز موجود باشد چنانکه در ماده ۲۰ قانون مدنی غالباً دیون از حیث صلاحیت محاکم در حکم منقول بوده و در ماده ۹۵۰ قانون مدنی غالباً لفظ مثلی در قانون مدنی به کار رفته است. پس هر گاه لفظ مثلی در سایر قوانین یافت شود با این استدلال که ماده ۹۵۰ قانون مدنی مفهوم مخالف ندارد می توان معنای مثلی را درآن قانون همان معنای ماده ۹۵۰ دانست.

خلاصه آنکه در مفهوم وصف باید قائل به تفصیل شد و بر آن بود که وصف احترازی مفهوم دارد ولی وصف توضیحی مفهوم ندارد. با این وجود مشهور علماء اصول معتقدند که وصف مفهوم ندارد و جالب اینکه مثال ایشان برای مفهوم نداشتن وصف، وصف توضیحی است. علماء در مثال خود آیه ۳۱ سوره مبارکه « الاسراء» را که مقرر می دارد:

«ولا تقتلوا اولادکم خشیه املاق ؛ و فرزندان خود را از ترس فقر و تنگدستی نکشید» بیان می کنند.

 بدیهی است قید « ازبیم فقر» در این آیه قید توضیحی بوده و به این لحاظ آیه مزبور مفهوم ندارد.

  1. مفهوم غایت

غایت عبارت است از نهایت و انتهای امری.چنانکه مطابق ماده ۳۹۸ قانون مدنی که مقرر می دارد:

«اگر مبیع حیوان باشد مشتری تا سه روز از حین عقد اختیار فسخ معامله را دارد»

خیار حیوان از تاریخ عقد تا سه روز موجود است بدین معنی که انتهای خیار حیوان سه روز از حین عقد است.

به عقیده علماء غایت مفهوم دارد. به بیان دیگر مفهوم غایت حجت است .بدین معنی که هرگاه حکم دارای نهایت و انتها باشد مفهوم آن این است که پس از آن نهایت و انتها دیگر حکمی وجود نخواهد داشت چنانکه در مثال فوق که مدت خیار حیوان، سه روز است می توان گفت پس از انقضاء سه روز، دیگر خیارحیوان وجود نخواهد اشت. مثال دیگر مفهوم غایت مهلت تجدید نظر خواهی است که مطابق ماده ۳۳۶ قانون آئین دادرسی مدنی بیست روز از تاریخ ابلاغ رای است. بدین معنی که محکومٌ علیه تا بیست روز حق تجدید نظرخواهی دارد و پس از بیست روزدیگر چنین حقی نخواهد داشت .مثال دیگر ماده ۵۶۵ قانون مدنی است که مقررمی دارد:
«جعاله تعهدی است جایز و مادامی که  عمل به اتمام نرسیده است هر یک از طرفین می توانند رجوع کند…»

از این ماده به خوبی برمی آید تا زمانی که عمل به اتمام نرسیده جعاله جایز بوده و پس از اتمام عمل جعاله لازم می گردد.

پرسش مهمی که در مبحث غایت مطرح می شود این است که آیا غایت داخل در منطوق است یا داخل در مفهوم ؟

توضیح آنکه هرگاه حکمی دارای غایت باشد و معتقد باشیم که غایت مفهوم دارد حکم پیش از غایت منطوق بوده و حکم پس از غایت مفهوم است. حال باید دید خود غایت داخل در منطوق است یا داخل در مفهوم؟

توضیح آنکه هر گاه حکمی دارای غایت باشد و معتقد باشیم که غایت مفهوم دارد حکم، پیش از غایت منطوق بوده و حکم پس از غایت مفهوم می باشد. حال باید دید خود غایت داخل در منطوق است یا  داخل در مفهوم؟

برای مثال هرگاه گفته شود ثبت نام دانشجویان در دانشگاه از روزشنبه تا روز سه شنبه است بدیهی است روز های شنبه، یکشنبه و دو شنبه منطوق جمله بوده و در آنها ثبت نام قطعا انجام می پذیرد و روزهای چهارشنبه و پنجشنبه به بعد مفهوم بوده و قطعا ثبت نام در آن روزها انجام نمی پذیرد. حال باید دید در روز سه شنبه (غایت) آیا ثبت نام انجام می شود یا ثبت نام انجام نمی شود.

به دیگر سخن آیا غایت داخل در مغیا (منطوق) است یا خیر؟

به عقیده علماء این امر که آیا غایت داخل در منطوق است یا داخل در مفهوم بستگی به قرائن و اوضاع و احوال دارد. چنانکه در مواردی قرائن حکم می کند که غایت داخل در منطوق باشد و در مواردی چنین اقتضاء می کند که داخل در مفهوم باشد. حال اگر قرینه و اوضاع و احوالی در مسئله وجود نداشته باشد حکم قضیه نسبت به  غایت مجمل بوده و از درجه اعتبار ساقط است و باید به اصول عملیه مراجعه نمود چنانکه در مثال فوق هرگاه  در روز سه شنبه شک کنیم که آیا ثبت نام انجام می شود یا خیر با تمسّک به اصل استصحاب باید حکم به بقای حالت سابقه داد و بر آن بود که در آن روز ثبت نام انجام می شود.

خلاصه
مفهوم غایت حجت است و این امر که غایت داخل در مُغیّا است یا خیر بستگی به قرائن و اوضاع و احوال دارد.

  1. مفهوم حصر

حصر عبارت است از محدود کردن و منحصر کردن حکم به امری. معمولا حصر با الفاظی مانند فقط، تنها، صرفا و… همراه است. به عقیده علماء حصر مفهوم دارد. به دیگر سخن، مفهوم حصرحجت است بدین معنی که هرگاه حکم محدود به موردی باشد، مفهوم آن این است که حکم مزبور برای غیر از آن مورد وجود نخواهد داشت.

مثال حقوقی مفهوم حصر ماده ۵۸  قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«فقط وقف مالی جایز است که با بقای عین بتوان ازآن منتفع شد…»

مفهوم ماده آن است که وقف مال مصرف شدنی جایز نیست مثال دیگر مفهوم حصر ماده ۲۳۱ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«معاملات و عقود فقط درباره طرفین متعاملین و قائم مقام قانونی آنها موثر است…»

 از مفهوم این ماده به خوبی بر می آید که معاملات، نسبت به اشخاص ثالث اثری ندارد. مثال دیگر اصل ۱۳ قانون اساسی است که مقرر می دارد:

«ایرانیان رزتشتی، کلیمی و مسیحی تنها اقلیت های دینی شناخته می شوند..»

  1. مفهوم لقب

لقب عبارت است از اسم و یا صفت جانشین اسم. برای مثال کلمات بیع و اجاره که اسم بوده لقب هستند. همچنین بایع، مشتری، واقف و موقوفٌ علیهم که صفت جانشین اسم هستند لقب محسوب می گردند. به عقیده علماء لقب مفهوم ندارد، منظور این است که هرگاه حکمی برای اسمی مقرر شود بدین معنی نیست که آن حکم برای غیر از آن اسم وجود نداشته باشد. مبنای این امر، جمله معروفی است که مطابق آن «اثبات شیء نفی ما عداه نمی کند»

مثال معروف مفهوم لقب جمله «محمد رسول الله» است. نباید گفت این جمله مفهوم دارد. به بیان دیگر نمی توان گفت غیر از حضرت محمد (ص) پیامران دیگر رسول خدا نیستند.

مثال حقوقی مفهوم لقب ماده ۵۷ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«واقف باید مالک مالی باشد که وقف میکند…»

مفهوم  این ماده آن نیست که غیر واقف لازم نیست مالک مالی باشد که مورد معامله قرار می دهد چنانکه در بیع و معاوضه نیز طرف معامله باید مالک مال باشد بنابر این لقب، مفهوم ندارد و به بیان دیگر مفهوم لقب حجت نیست.

این نکته را نیز باید افزود که در موراد استثنائی به لحاظ وجود قرینه می توان گفت که لقب مفهوم دارد. مثال بارز جمله ای که به لحاظ وجود قرینه مفهوم لقب دارد این است:

«محمد خاتم الانبیاء» . در این مثال واضح است که به لحاظ وجود قرینه، جمله مفهوم مخالف دارد. مثال حقوقی موردی که لقب به لحاظ وجود قرینه مفهوم دارد ماده ۱۰۵۹ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

« نکاح مُسلمه با غیر مُسلم جایز نیست.»

هرچند مطابق مفهوم  این ماده نکاح مرد مسلمان با زن غیرمسلمان جایز است ولی این امرصرفا از مفهوم مخالف این ماده به دست نمی آید بلکه قول مشهور فقهاءآن است که نکاح مرد مسلمان با زن غیر مسلمان کتابیّه جایز است.

  1. مفهوم عدد

چنانکه درمفهوم لقب گفته شد اثبات شیء نفی ما عداه نمی کند. با همین استدلال علماء معتقدندکه عدد مفهوم ندارد بدین معنی که هرگاه حکمی برای عددی ذکر شود مفهوم آن این نیست که برای غیر آن عدد وجود نداشته باشد. برای مثال ماده ۸۵۷ قانون مدنی مقرر میدارد:

«موصی می تواند یک نفر را برای نظارت در عملیات وصی معین نماید..»

این ماده مفهوم ندارد؛ یعنی موصی می تواند دو یا چند نفر را به عنوان ناظر انتخاب کند. مثال دیگر ماده ۲۸۶ قانون مدنی است که مقرر می دارد:

«تلف یکی از عوضین مانع  اقاله نیست…»

بدیهی است تلف هر دو عوض نیز مانع  اقاله نمی باشد.

باید توجه داشت همانند مفهوم لقب گاه اتفاق می افتدکه به لحاظ وجود قرینه عدد مفهوم دارد.

برای مثال مطابق ماده ۸۰۸ قانون مدنی حق شفعه هنگامی ایجادمی شود که شرکاء ملک دو نفر باشند. عقیده مشهور فقهاء آن است که حق شفعه برای بیشتر از دو نفر وجود ندارد و این امر به لحاظ مفهوم داشتن عدد نیست بلکه به دلیل عقیده مشهور علماء است که از اخبار و روایات گرفته شده است.

خلاصه
مفهوم شرط ، مفهوم غایت و مفهوم حصر حجت هستند ولی مفهوم وصف، مفهوم لقب، و مفهوم عدد حجت نیستند.

5/5 - (1 امتیاز)

8 دیدگاه‌ها

  1. مثلا در ماده ۱۲۲۰ ق.م آمده برای تعیین قیم فقط اقربایی که با او زندگی می‌کنند می‌توانند مراتب را به دادستان برسانند آیا غیر از کسی ک با او زندگی می‌کند هم می‌شود با کدام مفهوم ؟

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید
این سایت توسط reCAPTCHA و گوگل محافظت می‌شود حریم خصوصی و شرایط استفاده از خدمات اعمال.

The reCAPTCHA verification period has expired. Please reload the page.

اطلاعات تماس

  • آدرس دفتر اراک: بلوار شهید جهان پناه، ساختمان آسا، طبقه ۱۱
  • تلفن: ۰۹۳۰۵۵۱۳۱۴۷
  • پست الکترونیک: ahmadbanijamali.lawyer@gmail.com

مکان نما

رفتن به نوار ابزار